حوالی امروز/ مدتی پیش درهمین صفحه مطلبی داشتیم با عنوان «عصر قصهفروشها» درباره اینکه رسانههای اجتماعی و فضای مجازی چه بلایی بر سر«روایت»ها آوردهاند و چطور اغلب «روایت» و واقعیت زندگی و رخدادهایش را از انسان گرفته و به جایش قصه، روایت و دروغهای خودشان را به نام حقیقت و واقعیت به ما قالب کردهاند.
انبوه اطلاعات و اخبار
قصهسازی و قصهفروشی رسانههای اجتماعی در دوران معاصر تنها بر یکی دو بخش و یا بر زیست ما در فضای مجازی تأثیر نمیگذارد. بدیهی است در چنین حالتی کنشهای سیاسی و اجتماعی ما هم تحت تأثیر قرار میگیرند. فعالان عرصه سیاست نیز در اغلب موارد از این قابلیت فضای مجازی و رسانههای اجتماعی برای تأثیرگذاشتن بر رأی و دیدگاه و درنهایت بر تصمیم و انتخابمان، استفاده میکنند. حالا و در آستانه دور دوم انتخابات ریاستجمهوری در ایران بد نیست نگاهی دقیقتر به این ماجرا و امکان در امان ماندن از تصمیم و انتخاب احساسی داشته باشیم.
سال ۲۰۱۷ نشریه «آتلانتیک» مطلبی با عنوان «وقتی روایت بیشتر از واقعیت مهم است» به قلم «اَشلی لَم سینکلر» را منتشر کرد. همان زمان ترجمه این مقاله در «ترجمان» منتشر شد. نویسنده در این مطلب با اشاره به کارزارهای انتخاباتی میگوید در شب و روزهای انتخابات رخدادها انگار شتاب میگیرند و ما هر روز با قصه و روایت جدیدی روبهرو میشویم . علاوه بر این، با انبوه اطلاعات و اخباری مواجه میشویم که باید تکلیفمان را با آنها روشن کنیم چون خیلی وقتها راست و دروغ آنها برای ما معلوم نیست. راهکار بیشتر ما و آنهایی که اهل راهکار دادن هستند این است که در چنین مواقعی برای اعتبارسنجی اطلاعات و تفکیک واقعیتها از جعلیات تلاش کنیم.
سال ۲۰۱۷ نشریه «آتلانتیک» مطلبی با عنوان «وقتی روایت بیشتر از واقعیت مهم است» به قلم «اَشلی لَم سینکلر» را منتشر کرد. همان زمان ترجمه این مقاله در «ترجمان» منتشر شد. نویسنده در این مطلب با اشاره به کارزارهای انتخاباتی میگوید در شب و روزهای انتخابات رخدادها انگار شتاب میگیرند و ما هر روز با قصه و روایت جدیدی روبهرو میشویم . علاوه بر این، با انبوه اطلاعات و اخباری مواجه میشویم که باید تکلیفمان را با آنها روشن کنیم چون خیلی وقتها راست و دروغ آنها برای ما معلوم نیست. راهکار بیشتر ما و آنهایی که اهل راهکار دادن هستند این است که در چنین مواقعی برای اعتبارسنجی اطلاعات و تفکیک واقعیتها از جعلیات تلاش کنیم.
وحشت زدهام!
البته روی کاغذ و در عالم تئوریها، این، راهکاری عاقلانه و بلکه راهبرد درستی است. اما یک مسئله را نباید فراموش کرد اینکه در کوران مسائلی مثل انتخابات، تحولات اجتماعی و سیاسی و اصولاً وقتی پای رقابت وسط میآید معمولاً ما آدمها به راست یا دروغ بودن حرفهایی که به آن اعتقاد داریم، آنها را پذیرفته و برای خودمان نهادینه کردهایم، توجه نمیکنیم! پس ممکن است هر خبر و قصهای را که احساس کنیم هماهنگ با این شبه اعتقادات و واقعیتهای فرضی است، بپذیریم. اینجاست که اهمیت «روایت»ها خودشان را نشان میدهند. نویسنده و معلم آمریکایی مقاله «وقتی روایت بیشتر از واقعیت مهم است» در روزهای انتخابات قبلی ریاستجمهوری در ایالات متحده، درگیر این سؤال بود که چگونه میتواند به دانشآموزانش بیاموزد مواجهه آگاهانه و دقیقی با اتفاقات ایام انتخابات داشته باشند. او خوب میفهمید اگرچه افزایش مهارت دانشآموزان در مواجهه انتقادی با اطلاعات مهم است، اما مهمتر از آن دستیافتن به توان تحلیل عناصر روایت است. با تحلیل عناصر روایت، میتوانیم بفهمیم قصهای که هر نامزد یا نمایندهاش تعریف میکند، چطور دارد شکل میگیرد. میتوانیم پیشبینی کنیم که اگر داستان او تا این مرحله چنین بوده است، در قدم بعدی چه خواهد شد و علاوهبر آن، میتوانیم درک کنیم طرفدارانش چرا به او دل بستهاند.
نویسنده مقاله اعتراف میکند که از فراوانیِ اخبار دروغین شناور در رسانههای اجتماعی و قدرتی که برای تأثیرگذاری روی جوانان دارد، وحشتزده است. جوانانی که اغلب مجهز به مهارتهای لازم برای تفسیر و تحلیل خبرها نیستند.
نویسنده مقاله اعتراف میکند که از فراوانیِ اخبار دروغین شناور در رسانههای اجتماعی و قدرتی که برای تأثیرگذاری روی جوانان دارد، وحشتزده است. جوانانی که اغلب مجهز به مهارتهای لازم برای تفسیر و تحلیل خبرها نیستند.
روایتها را بازنگری کن
خانم «سینکلر» میگوید ممکن است بسیاری از بزرگسالان دغدغه یافتن بهترین راهکار برای تفسیر و تشخیص اخبار دروغین را داشته و دنبال آموزش آن به جوانترها باشند. راهکارهایی که بر واقعیات و حقیقتهای موجود پایهگذاری شدهاند. آموزشها و حتی کلاسهای درسی، باید روی این نکته تمرکز کنند که به دانشآموزان توانایی ببخشند تا بتوانند در جهان متحولشونده اینترنت و رسانههای اجتماعی حضور فعال داشته و مصرفکنندگان انتقادی رسانه باشند. باید شوق یافتن واقعیتها و نه داستانهای دروغی و جعلی را در آنها به وجود آورد. با این همه متمرکزشدن صرف بر بررسی حقیقتها هم رویکردی سادهلوحانه نسبت به این مشکل است.
نویسنده مقاله با نگاه دقیقتر به رفتار مردم در جریان انتخابات مختلف، نتیجه میگیرد که: «بیشتر ما تصمیم خودمان را از پیش گرفتهایم، آن هم نه در سایه واقعیتها بلکه از طریق توجه به روایتهای کلیشهای. روایتهایی که اتفاقات و افراد را به تقسیمبندیهایی کلیشهای تقلیل میدهند. انگار برای کسانی که اسیر جریان داستانها شدهاند واقعیتها یا فقدانشان اهمیت کمی دارد. البته در جهان متحولشده اینترنت که اخبار دروغین در رسانههای اجتماعی شناور است، تمرکز صرف بر بررسی واقعیتها هم رویکردی سادهلوحانه است؛ ما باید روایتها را نیز بازنگری کنیم». چرا؟ چون ساختن و تعریف کردنِ قصهها تلاشی انسانی است. انسانها در جستوجوی راههایی هستند برای بازگوکردن حقیقت همانگونه که آن را میبینند، این یعنی بسط دادن روایتهایشان به نحوی که برای هر فرد معنای خاصی داشته باشد. اینجاست که تقابل روایتها پیش میآید و نیاز به بازنگری آنها شکل میگیرد.
آموزگاران و همه آنهایی که در جامعه نقش معلم را دارند میتوانند به دانشآموزان، به مردم و دیگران درباره راویان غیرقابلاعتماد، انگیزه شخصیتها و نیاز هر قصهگوی خبرهای به خلق تنشها و موانع آموزش دهند. میتوانند به آنها بیاموزند که دیوسازی چطور رخ میدهد و قهرمانها چگونه ساخته میشوند. داشتن این مهارتها موجب میشود روزهای انتخابات بیش از آنکه صحنه فوران خشم و جنون و بیاخلاقی باشد، به عرصهای قابلفهم تبدیل شود، زیرا همانطور که لمسینکلر میگوید: «زمانی که میخواهیم تفاوت میان قهرمان و شرور را تشخیص دهیم واقعیتها کافی نیستند».
نویسنده مقاله با نگاه دقیقتر به رفتار مردم در جریان انتخابات مختلف، نتیجه میگیرد که: «بیشتر ما تصمیم خودمان را از پیش گرفتهایم، آن هم نه در سایه واقعیتها بلکه از طریق توجه به روایتهای کلیشهای. روایتهایی که اتفاقات و افراد را به تقسیمبندیهایی کلیشهای تقلیل میدهند. انگار برای کسانی که اسیر جریان داستانها شدهاند واقعیتها یا فقدانشان اهمیت کمی دارد. البته در جهان متحولشده اینترنت که اخبار دروغین در رسانههای اجتماعی شناور است، تمرکز صرف بر بررسی واقعیتها هم رویکردی سادهلوحانه است؛ ما باید روایتها را نیز بازنگری کنیم». چرا؟ چون ساختن و تعریف کردنِ قصهها تلاشی انسانی است. انسانها در جستوجوی راههایی هستند برای بازگوکردن حقیقت همانگونه که آن را میبینند، این یعنی بسط دادن روایتهایشان به نحوی که برای هر فرد معنای خاصی داشته باشد. اینجاست که تقابل روایتها پیش میآید و نیاز به بازنگری آنها شکل میگیرد.
آموزگاران و همه آنهایی که در جامعه نقش معلم را دارند میتوانند به دانشآموزان، به مردم و دیگران درباره راویان غیرقابلاعتماد، انگیزه شخصیتها و نیاز هر قصهگوی خبرهای به خلق تنشها و موانع آموزش دهند. میتوانند به آنها بیاموزند که دیوسازی چطور رخ میدهد و قهرمانها چگونه ساخته میشوند. داشتن این مهارتها موجب میشود روزهای انتخابات بیش از آنکه صحنه فوران خشم و جنون و بیاخلاقی باشد، به عرصهای قابلفهم تبدیل شود، زیرا همانطور که لمسینکلر میگوید: «زمانی که میخواهیم تفاوت میان قهرمان و شرور را تشخیص دهیم واقعیتها کافی نیستند».
نظر شما